معنی پوست خرکن در فرهنگ فارسی عمید

کسی که پوست خر مرده را بکَنَد، کنایه از طماع، خام طمع

معنی پوست خرکن در لغت نامه دهخدا

آنکه پوست خر مرده کند، اندک بین. خردک نگرش. طماع. خام طمع. تنابذیست مردم همدان را و مراد از آن طمع و اندک بینی است. لقب زشتی که مردم دیگر شهرها به اهل همدان دهند

معنی پوست خرکن - جستجوی لغت در جدول جو

پوست خرکن

فرهنگ فارسی عمید

پوست خرکن

لغت نامه دهخدا

پوست کن

کسی که در کشتارگاه پوست حیوانات را می کند، سلاخ

فرهنگ فارسی عمید

پوست کردن

(وَ)

پوست کندن. پوست باز کردن. سلخ. باز کردن پوست میوه و جز آن. از پوست برآوردن، غیبت و بدگوئی کسی کردن، پوست کردن کتابی، جلد کردن آن. جلد انداختن بدو. پشت کردن آن. مجلد کردن کتاب. تجلید. (زوزنی). المجلد، آنکه کراسه را پوست کند. (مهذب الاسماء) ، انیس و محرم ساختن. (برهان قاطع)

لغت نامه دهخدا

پوست خیکی

(تِ)

نوعی پیراستن موی سر که باندازۀ بلندی موی خیک بر جای ماند. قسمی زدن موی سر که باقی مانده ببلندی پوست خیک باشد

لغت نامه دهخدا

پوست بردن

(وُفی ی)

جحف. (منتهی الارب). ستردن پوست از تن:
گرش نبرد ز تن آفتاب لطفت پوست
چو ژاله آب چه ریزد ز استخوان گوهر.
حسین ثنائی (از آنندراج)

لغت نامه دهخدا

پوست خر کن

آنکه پوست خر مرده را بکند، اندک بین خردک نگرش، طماع خام طمع، لقب نابجایی که مردم شهرهای دیگر همدانیانرا دهند

فرهنگ لغت هوشیار